دلتنگم...دلتنگ روزهای با هم بودنمان
دلتنگ تو،دلتنگ من،دلتنگ لبخندهایمان
دلتنگ همه چیزهایی که از آن من و تو بود...حیف که بود
دلتنگ صدایی هستم که هر بار مرا به نام صدا می زد و چشم هایی که هر بار خیره به من می ماند
دلتنگ دست هایی هستم که نوازشگرم بود و شانه هایی که تکیه گاه دلتنگیم
دلتنگم،دلتنگ تو
اما امروز نه دستی هست که نوازشم کند و نه شانه ای که تکیه گاهی باشد برای دلتنگیم
امروز نه دستانت را دارم نه نگاهت و نه شانه هایت را
امروز عجیب دلتنگم و تو نیستی
امروز میخواهمت و تو نیستی
امروز چشم هایم تو را می خواهد
لب هایم نام تو را فریاد می زند و دستانم عجیب دلتنگ لمس دست های گرم توست
دلتنگم،دلتنگ همه روزهایی که تو مرا داشتی
امروز تو دلتنگ کیستی؟
چشمهایت به کدامین سوست؟
کدام دست دستانت را میفشارد؟
کدام قلب خانه توست؟
امروز شانه هایت پناه کدامین دل تنگ است؟
نظرات شما عزیزان:
mohamad
ساعت8:42---26 آبان 1390